بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

بی مسئله

معرفی کتاب، فیلم و دانلود آهنگ پیانو و بی کلام

خداحافظ گاری کوپر | رومن گاری ( 2 )

جملاتی از کتاب :


جِس میلیون ها و میلیارد ها آدم توی این دنیا هست که همشون میتونن بی تو زندگی کنن . اما آخه چرا من نمیتونم .


تمامِ عمرَم صدایِ بارانِ رویِ شیروانی رو تنها شنیده ام . بارون دوست نداره کسی تنها ترانَه اش رو گوش بده من ناکامیش رو خوب حس میکنم.

من فقط دلم میخواست توی تاریکی در بغلش بخوابم و به صدای بارون گوش بدم . الان هردومون داریم بارونِ به این خوبی رو تلف میکنیم.


اولین عشق معنیش اینه که عشق های دیگری هم بعد از آن می آید . ولی هیچکس در عمرش دوباره عاشق نشده .عشق دوم و سوم و . . . تنها معنیش اینه که هیچ معنی نداره.رفت و آمده . خفت و خیزه.


جِس موهایِ تو فوق العادَس . وقتی به موهات دست میزنَم مثلِ اینه که واقعا وجود دارم . / لنی منظورت چیه ؟ خوب واقعا وجود داریم دیگه. / بعضی وقتها بله ،مثلا حالا .اما باقی وقت ها مثلِ اینه که آدم هنوز به دنیا نیومده و منتظره به دنیا بیاد . و خیال میکنه که شدنی نیست.


همیشه با سیاه ها که بود احساس آسودگی داشت .سیاه ها نسبت به سفیدها مزیت بسیار بزرگی داشتند و آن این بود که بیست میلیون بیشتر نبودند.البته بیست میلیون هم کم نیست ولی از دویست میلیون خیلی بهتر است.وقتی آدم به یک گروهِ بیست میلیونی تعلق دارد معنیش این است که هنوز کسی است . ولی وقتی کار به دویست میلیون رسید دیگر هیچ معنایی ندارد.فقط تفاله است!


جس : بت میگم نترس! عادت میکنی . / لنی : از همین میترسم! به یه چیزی یا کسی عادت میکنی ، اون وقت اون چیز یا اون کس قالت میذاره .اون وقت دیگه هیچ چیز برات باقی نمیمونه.میفهمی چی میخوام بگم ؟


خداحافظ گاری کوپر | رومن گاری

نام کتاب : خداحافظ گاری کوپر

نویسنده : رومَن گاری

مترجم : سروش حبیبی

انتشارات نیلوفر


توضیحِ کتاب :

داستان در موردِ لنی پسرِ بیست ساله یِ آمریکایی هست که عاشقِ اسکی کردن تویِ ارتفاعاتِ و واسه همین به سوئیس رفته . و در واقع یک سربازِ فراریِ آمریکاییه :)

لنی اعتقادات بامزه و جالبی در مورد زندگی و عشق داره و عاشقِ دختری به اسم جس میشه و ادامه یِ ماجرا . . .

× لنی و جس هر دو شخصیتای جالبی برام داشتن .

شیوه یِ بیان داستان هم دانایِ کل هست و روایت داستان که بیشتر بر اساس دیالوگ پیش میرفت و گفت و گوهایِ درونی رو هم دوست داشتم و به نظرم قشنگ بود .

در کل خودم کتاب رو دوست داشتم! :)


جملاتی از کتاب :

گوش کن ترودی ، وقتی دو نفر مثل تو و من جدی عاشقِ همَن باید هرکاری میتونن بکنن تا عشقشون رو نجات بدن. باید حفظش کنن و برایِ این کار اولین کاری که باید بکنن اینه که از هم جدا شَن. باور کن ترودی . . .


گوش کن ترودی تا من برات توضیح بدم.وقتی دو نفر اینجور که میگی به هم بچسبَن عاشقبت کارشان به آنجا میکشه که اتومبیل و خونه میخرن و کار و کاسبی و بچه و این جور چیزها راه میاندازن . اون وَقت دیگه رابطشون عشق نیست . اسمش میشه زندگی .


حباب شیشه ای که محافظِ شماست ، دستِ آخر خفه تان میکند !


نسل گذشته شانس داشت . دوره ی آنها هیتلر و استالین بودند و میشد گناه همه چیز را به گردنِ آنها انداخت .امروزه دیگر نه هیتلری هست و نه استالینی . به جایِ آنها همه ی مردم دنیا هستند!


لِنی : جس اونا ما رو میکشن! میدونی ؟ / جس : خُب فرض کن اینطور باشه ! یه دفعه زندگی چی پیدا کرد که برات عزیز شد ؟ / لنی : هیچ. فقط تو رو .


بقیه جملات رو تویِ یه پستِ جدا میذارم ;) جملاتی که به دلم نشست کم نبود ! :)


پی نوشت :

ممنونم بابت تسلیت ها . . . و عذرخواهی اگر تک تک جواب ندادم.